دو برادر بودند؛ ثابت و ثاقب. نوجوانهایی که سال ۶۱ امدادگران خستگیناپذیر گردان سلمان بودند. عملیات مسلم بن عقیل در منطقهی سومار اولین باری بود که شهابینشاطها پا به جبهه گذاشته بودند.
شهدای داستان ما شاید قصههای متفاوتی داشته باشند، چراکه آنها از نعمت داشتن خانواده نیز محروم بودهاند. فرزندان ایران که برخی از داشتن پدر، مادر یا هردو بینصیب بودهاند سالهای کودکی و نوجوانیشان را در مراکز نگهداری بهزیستی سپری کردند. به روایت اسناد، با تمام تلاشهایی که برای موفقیت و سروسامان گرفتنشان شده بود، بهوقت تهاجم دشمن بعث داوطلبانه ترک خانواده کردند و برای دفاع از عزت و شرف وطن جنگیدند. آنچه میخوانید، ذکر نام و یاد مختصر و ناقصی از برخی آنهاست به مناسبت از راه رسیدن روز بهزیستی. به مزار شهدا که میروید شاید نام آنها را نیز ببینید، گلهایی که وقت بازگشت کسی چشمانتظارشان نبود.
دوقلوهای افسانهای
دو برادر بودند؛ ثابت و ثاقب. نوجوانهایی که سال ۶۱ امدادگران خستگیناپذیر گردان سلمان بودند. عملیات مسلم بن عقیل در منطقهی سومار اولین باری بود که شهابینشاطها پا به جبهه گذاشته بودند. همرزمان این دو شهید میگویند وقتی نامهها از فرماندهی برای سنگرها میآمد، معمولا ثابت و ثاقب غیبشان میزد. یکبار یکی از رزمندگان متوجه شد وقتی همه گرم نامه خواندن هستند و خبر سلامتی خانواده و عکسهایشان را با وجد نگاه میکنند، دوقلوها دست در گردن هم در کنج سنگر گریه میکنند. او بعدها میگوید که موضوع را جویا شدم و فهمیدم آنها بیسرپرست هستند و هر بار دلشان میشکند که کسی آنسوی جبهه چشمانتظارشان نیست، عکسهای کودکی و زنبیل قرمزی را که در آن سر راه گذاشته شدهاند، بغل و گریه میکردند. چندی بعد ثاقب در مجتمع نگهداریاش دعوت حق را لبیک گفت و برادر بعد از چند سال تحمل مجروحیت از استنشاق گازهای شیمیایی به نزد برادر میشتابد و او نیز شهد شهادت را مینوشد.
قربونت برم دنیا
حمید داودآبادی در یکی از پستهای اینستاگرامیاش به آشنایی با شهید ثاقب اشاره میکند و میگوید: چند سال پیش رفته بودم بهشتزهرا و بین قبرها الکیپلکی تاب میخوردم. یکدفعه چشمم خورد به یه سنگ قبر سیاه که بدجوری تکونم داد: «شهید مظلوم ثاقب شهابینشاط، محل شهادت شیرخوارگاه...» ثاقب، اون پسرک خوشمَشرب، همونی که با مصطفی باهاش شوخی میکردیم، همونی که هردفعه منو میدید میگفت: «خدابیامرزش، مصطفی چه پسر خوبی بود.» قربونت برم دنیا که هر چی عذاب و تاوان معصیته، مال همین دنیاس. چه عذابی بالاتر از اینکه توی اینترنت، توی فضای مجازی، فضایی که به ایمیلت بخوای سر بزنی باید با چهار تا «...» حال و احوال کنی! یکدفعه چشمت بخوره به یه عکس و خبر: ...
- ۲۶ تیر ۹۸ ، ۰۸:۲۴