انجمن اسلامی همسران و فرزندان شاهد استان اردبیل

تبلیغ و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت

انجمن اسلامی همسران و فرزندان شاهد استان اردبیل

تبلیغ و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت

انجمن اسلامی همسران و فرزندان شاهد استان اردبیل

کاربران گرامی خوش آمدید
در این وبلاگ شما می توانید به زندگی نامه، وصایا و تصاویر شهدا و مقالات در موضوع شهید وشهادت و تبلیغ و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت دسترسی پیدا کنید.

بایگانی

روز معلم مبارک

دوشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۹:۰۳ ق.ظ

زندگی نامه معلم شهید گرانقدر جهانبخش آخری

نام: جهانبخش

نام خانوادگی: آخری

نام پدر: مظفر

محل تولد: مراغه

تاریخ تولد: 1334/07/25

تاریخ شهادت: 1362/08/13

محل شهادت: پنجوین عراق

محل دفن: گلزار شهدای علی آباد

ایشان پنجم مهرماه  هزار و سیصد سی و چهار در شهرستان مراغه به دنیا آمده اند نام پدرش مظفر و نام مادرش سریّه بود  الایی است که با مشورت با یکدیگر  نام او را جهانبخش می گذراند تعداد اعضای خانواده آنها هشت نفره  بوده وضعیت اقتصادی آنها در این دوران از حد مطلوبی بوده از لحاظ اجتماعی چون مردم به نظامیان احترام خاصی می گذاشته اند دارای مقام و منزلت بیشتری بوده اند  و پدر ایشان هم نظامی ارتش بوده است .
 ایشان بعد از تولد در آغوش گرم خانواده  بزرگ شدند تا اینکه به دوران خردسالی رسیدند در این دوران چون خبری از مهد کودک و مکتب خانه نبوده ایشان نتوانسته  اند به مهد کودک یا مکتب خانه بروند.
 آنها در دوران خردسالی همچنان در شهرستان مراغه و در کوی سازمانی سکونت داشته اند ودوستان آنها در دوران خردسالی ایشان اکبر بهبهانی، رحیم صدیقی و سلسله جنبان بوده و آنها بیشتر اوقات فوتبال بازی می کرده اند و تاب بازی و دیگر بازیهای کودکانه می کرده اند و بازیگوشی نیز بوده اند .
 در دوران خردسالی آقای افلاکی که همسایه شان بوده و بچه دار نمی شده اند به خانه خودشان می برده و از او مواظبت می کرده اند و بسیار دوستش می داشته اند.
 ماه ها و سال ها سپری شد تا اینکه به دوران کودکی رسیدند آنها تا قبل از سال 1346و زمانی که در مراغه زندگی می کرده اند فقط یک بار به علت تعمیرات خانه های سازمانی محل زندگی خود را تغییر داده اند و بعد از سال 1346 به اهواز شهرستان هفت گل مهاجرت کرده اند.

 اولین روز مدرسه را مادرش به مدرسه می برد و در شهرستان مراغه در مدرسه ابتدائی کمال و در سال 1341 در هفت گل ثبت نام می کند و با شور و شوق فراوان تحصیلاتش را آغاز می کند وضعیت تحصیلی اش در این دوران در حد مطلوبی بوده و از همین دوران در درس ریاضیات دارای استعداد درخشان بوده وبعدها هم رشته ی ریاضی وفیزیک را انتخاب می کنند.
 دوران نوجوانی ایشان بوده که آنها به اهواز شهرستان هفت گل مهاجرت می کنند و دوران راهنمایی در این شهرستان و در مدرسه کسری و در سال 1346 آغاز می کنند و در سال 1350 با موفقیت به پایان می رسانند و در این دوران آنها به اردبیل مهاجرت می کنند و دوره ی دبیرستان را در شهرستان اردبیل در دبیرستان ابومسلم (شریعتی) و در سال 1350 آغاز می کنند و وضعیت تحصیلی ایشان در دوره ی دبیرستان نسبت به دوره ی راهنمایی بنا به دلایل تغییر می کند و در سال اول دبیرستان مردود  می شوند و مجبور می شوند  دو بار در سال اول دبیرستان ثبت نام کنند و با سعی و تلاش فراوان و با اینکه در عکاسی که در خانه داشته اند کار نیز می کرده  دوره ی دبیرستان را در 1355 به پایان رسانده و موفق به کسب مدرک دیپلم می شوند. در این دوران جهانبخش دیگر بزرگ شده  و رفتار و شخصیتش تغییر کرده است.
 ایشان ورزش فوتبال را  به صورت حرفه ای دنبال می کرده اند و زمانی که در اهواز بوده اند به خاطر قیچی برگردان و دیگر حرکات نمایشی ایشان غفور جهانی و سیروس قایقران که کاپیتان تیم بوده اند هنگام تمریناتشان او را نیز دعوت می کرده اند و زمانی هم که به اردبیل آمده اند در تیمی به نام پرتو که شخصی به نام جعفر تشکیل  داده  بودند  بازی می کرده و حریف شان تیم شاهین بوده که آن هم تیم قدرتمندی بوده است.
و همچنین شاگرد ماهری بوده اند و از ارتفاعی به بلندی 12 پله شیرجه پروانه ای می زده اند.
 از سن 12 سالگی  نماز را پدرشان یاد گرفته بوده  و برای نماز حتی در فصل زمستان و از سرمای شدید اردبیل به مسجد می رفته اند و برای قرآن خوانی و عزاداری نیز به مسجد می رفته اند و از سن تکلیف به بعد روزه می گرفته اند ایشان به سینما نمی رفته اند و به مطالعه کتابهای مذهبی علاقه داشته اند و کتابهای مذهبی از جمله : 1- تئوری شناخت در فلسفه ما از سید محمد باقر صدر 2- پرتوی از قرآن از سید محمد صالقانی  3- پرواز ملکوت از سید احمد فهری و غیره را مطالعه می کرده اند.
 ایشان با والدین و اعضای خانواده شان رابطه گرم و صمیمی داشته  و در کارخانه به مادرش کمک می کرده اند و در میان خویشاوندان و همسایگان با کسانی ارتباط داشته که مذهبی بوده و ایشان به خاطر اینکه بسیار منظم و متدین بوده اند پدر دوست و همکلاسی صمیمی ایشان همیشه توصیه می کرده است که با او رفت و آمد داشته باشد و به والدین و معلمانش احترام زیادی قائل بوده است.
 ایشان از لحاظ جهت گیری های سیاسی کاملاً موافق با انقلاب اسلامی بوده و اطاعت  از دستورات امام خمینی (ره) را برای خود وظیفه  می دانسته اند و مخالف سر سخت رژِیم  پهلوی و رضا شاه بوده اند .
ایشان بعد از گرفتن مدرک دیپلم بلافاصله وارد دانشگاه در شهرستان اردبیل می شوند و مقطع تحصیلی کاردانی شروع به ادامه تحصیل می کنند و بعد از مدت دو سال موفق به کسب مدرک فوق دیپلم می شوند و بعد از اخذ  مدرک فوق دیپلم به خدمت سربازی می روند و در بانه کردستان خدمت می کنند و بعد از پایان  یافتن خدمت سربازی و گرفتن پایان خدمت در آموزش و پرورش استخدام می شود و علاوه بر اینکه در عکاسی برادرش کار می کرده در رشته ی خودش درس می داده و به خاطر علاقه زیاد به قرآن در مدرسه شهید مفتح درس دینی و قرآن تدریس می کرده و در پایگاه ها و مساجد به بچه درس قرآن یاد می داده است.
 ایشان در دوران جوانی از آقای باران نژاد که شخصی متدین و مذهبی بوده اند تبعیت می کرده و او  را برای خود الگو می دانسته اند و در دوران انقلاب با اشرف نصیری  و مهدی علیزاده دوست صمیمی بوده اند و با یکدیگر مشترکات فرهنگی واعتقادی داشته اند وبا هم در فعالیت های سیاسی شرکت می کرده اند. ایشان در اوقات فراغتش و در روزهای تعطیل بچه ها را برای کوهنوردی به کوه می برده وعضو شورای محل نیز بوده اند  وخط  خوبی داشته و نقاشی نیز می کرده اند.
 ایشان  هنگام روبرو شدن با مشکلات و گرفتاری ها در حد توان سعی می کرده اند که خودشان حل نمایند و همیشه به خدا توکل می کرده اند. بزرگترین آرزوی ایشان شهادت بوده و آرزو داشته که برادرش (علی) در عکاسی کار کند با اینکه معلم ورزش باشد و نیز ترتیب فرزندانش و فرستادن به تحصیل .
ایشان با اینکه معلم  بوده اند به روحانیت نیز علاقه ی زیادی داشته اند. ایشان همسرشان را خودشان انتخاب  می کنند و معیارهایش برای ازدواج و داشتن همسر ایده آل مؤمن، با حجاب و دارای  اصل و نسب بودن بوده است . ایشان با همسر خود (حافظ فیاض علائی) از طریق زن برادرش آشنا  می شود که البته از قبل آنها رابطه خویشاوندی داشته اند. آنها پس از این آشنایی در حالی که خودشان 26 ساله و همسرشان 22 سال داشته اند ازدواج می کنند  و مراسم  ازدواج آنها بسیار ساده و با سه صلوات و صیغه عقد ازدواج وی ک جشن  مختصر به پایان می رسد و آنها زندگی خود را در زیر یک سقف آغاز می کنند و در خانه برادرش (شاهرود آخری) به صورت اجاره ای زندگی می کرده اند و رابطه ی بسیار خوبی با هم داشته اند و با هم در نماز جماعت شرکت می کرده اند.
آنها پس از مدتی صاحب یک فرزند دختر می شوند و با مشورت یکدیگر نامش را به خاطر اینکه مذهبی بوده اند و علاقه ی زیادی به نام های حضرت فاطمه (س) داشته اند راضیه می گذارند .
 ایشان حدوداً پس از مدّت 5/1 سال زندگی با همسرش به خاطر مسئولیت پذیری و حس وطن پرستی و دفاع در برابر دشمنان اسلام و اطاعت از دستورات امام راحل با آگاهی کامل همسر و دختربچه ی سه ساله ی خود را ترک می کنند و به جبهه نبرد حق علیه باطل اعزام می شوند و در طول جبهه علاوه بر اینکه آر. پی. جی زن بوده اند در پشت جبهه برای رزمنده ها کلاس قرآن می گذاشته اند و همرزمان خود را توصیه به اطاعت از دستورات امام و خالی نگذاشتن جبهه می کرده است. و به آنها می گفته است که افتخار می کنم که با این جمعی هستم که با هم دارای یک عقیده و هدف های پیروزی انقلاب اسلامی است و به همسر خود توصیه می کرده است که صبور باشد و از فرزندش به خوبی مواظبت کند .
پدرش در 1361/12/13 وفات یافته بوده و مادرش در قید حیات بوده که برای او هم صبر و بردباری را توصیه می کرده است و مادرش هم زمانی که ایشان در جبهه بوده اند وفات یافته است .
ایشان در سال 1362 به عنوان داوطلب بسیجی به جبهه اعزام می شوند و پس از رشادت های فراوان و پس از حدوداً 3 ماه حضور در جبهه در حین عملیات والفجر 4 مرحله سوم در اثر برخورد ترکش های آر. پی. جی از ناحیه پشت در پنجوین عراق و در 1362/08/13 به درجه ی رفیع شهادت نائل آمده اند و مزار ایشان هم اکنون در گلزار شهدای علی آباد می باشد .
                                                 " روحش شاد و یادش گرامی باد "